تکرار حکایت تختی برای شجریان

به گزارش نوای پرنده پارسی، چه چیزی تختی را سمبل و اسوه کرد؟ تشک کشتی، مدال المپیک ملبورن، ایستادن روی سکوی قهرمانی وزن هفتم دنیا؟ شاید؛ شاید اینها تختی را تختی کرد، اما حقیقت آن است که حبیبی، صنعتکاران، سوخته سرایی و خیلی کشتی گیران دیگر به مراتب از تختی بیشتر مدال گرفتند.

تکرار حکایت تختی برای شجریان

پرسشی که درباره محمدرضا شجریان هم می توان تکرار کرد؛ آیا آواز، موسیقی و هنر شجریان، آن صندلی را که پنجشنبه و آدینه از مقابل بیمارستان جم تا بهشت زهرا و آرامگاه فردوسی عظیم دیدیم برایش به وجود آورد؟ در اینکه صدای شجریان اسطوره بود، تردید نیست. در اینکه از همان ابتدا که 50 سال پیش از مشهد به تهران آمد فقط و فقط خواند و از موسیقی جدا نشد، باز هم هیچ تردیدی نیست. در اینکه هنر را ابزار ثروتمند شدن، مشهور شدن و کیا بیا برای خودش دست و پا کردن قرار نداد نیز شکی نیست، اما این همه شجریان نبود؛ همچنان که کشتی و کسب مدال همه تختی نبود. برای تختی شدن، برای محمدرضا شجریان شدن، باید چیزهای دیگری هم داشت. برای جای دریافت در قلب مردم باید صفات دیگری هم داشت. وقتی 60 سال پیش در بوئین زهرا زلزله همه چیز را نابود کرد، غلامرضا تختی پشت یک وانت در خیابان های تهران راه افتاد و یک تنه چندین برابر جمعیت شیر و خورشید برای مصیبت دیدگان آن خطه، یاری های مردمی جمع کرد. آیا اگر همه تیم ملی کشتی ایران آن روز جمع شده بودند، ممکن بود یک صدم تختی بتوانند یاری مردمی کسب نمایند؟ بعید به نظر می رسد. وقتی تختی وارد سالن می شد، سالن کشتی منفجر می شد. همان احساسی که مردم نسبت به محمدرضا شجریان پیدا نموده بودند. او هم در زلزله بم که آن خطه را سیاه پوش کرد، برای ساختن آن همه کار کرد. همین ها بود که وقتی سازش را بر می داشت و مرغ سحر را ترنم می کرد، قیامت به پا می شد. برای تختی شدن، برای محمدرضا شجریان شدن، داشته های دیگری باید؛ باید دلی پاک و صاف داشت، باید با مردم صادق بود و آنان را دوست داشت، با غم ملت اشک ریخت و با شادی آنها به وجد آمد. خیلی ها سعی می نمایند محبوب شوند، اما نمی توانند. جمله معروفی است که بعضی ها را می توان سرگرم کرد، بعضی را تا مدتی، اما آنچه مسلم است همه را برای همواره نمی توان سرگرم کرد. مشکل آنانی که می خواهند اما نمی توانند شجریان باشند، دقیقا همین جاست؛ از جایی دیگر به دل مردم نمی نشینند. خیلی ها نمی دانند برای تختی یا شجریان شدن، نیازی به شق القمر کردن نیست. رفتن شجریان به طرف مردم برای ایجاد محبوبیت و کاریزما نبود؛ تمام دلش رفت به سوی مردم و این دقیقا چیزی بود که مردم فهمیدند؛ مثل شعر فروغ که می گوید کسی می آید/ کسی می آید/ کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدایش با ماست.... تختی و شجریان هم این گونه بودند؛ مردم احساس کردند قصد بهره برداری سیاسی از عواطف و احساساتشان را ندارند و اگر مردم، مردم می گویند، نه از سر حب جاه و جلال و به جایی رسیدن است، بلکه واقعا به مردم باور دارند. مشکل خیلی ها این است که متوجه نیستند مردم می فهمند و حس می نمایند و حس مردم در بیشتر اوقات، آدرس درست می دهد؛ درست مثل حس به محمدرضا شجریان.

منبع: شرق

منبع: اقتصادنیوز
انتشار: 24 آبان 1399 بروزرسانی: 24 آبان 1399 گردآورنده: pbmusic.ir شناسه مطلب: 5306

به "تکرار حکایت تختی برای شجریان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تکرار حکایت تختی برای شجریان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید